پرنسس تاریکی
خوشبختی همان لحظه ایست که احساس می کنی خدا کنارت نشسته و تو به احترامش از گناه فاصله می گیری.
من تو را بیشتر از غرورم دوست داشتم و تو ... غرورت را بیشتر از من حالا اما ... بگذریم؛ نه چیزی از غرور تو مانده نه از دوست داشتن من ... تو مرا می پایی که مبادا دل خود را به تو تحمیل کنم و من اما گاهی همجنان خبره به تو می نگرم تا شاید حرف احساس دلم را از نگاهم خوانی و به من فرصت پرواز دهی... عاشقی چیزی برای هدیه نیست طرح دریا و غروب و گریه نیست عاشقی یک کلبه ی ویرانه نیست صحبت از شمع و گل و پروانه نیست عاشقی تنهای تنها یک تب است بی تو مردن در سکوت یک شب است... غم دوریت روی صورت غمگینم یه خنده ی بغض آلود نقاشی کرده بود و نگاه عمیقم به قاب عکس روی دیوار عمق تنهایی هام رو جار میزد پنجره ی رو به ساحل رو باز کردم غروب دلگیر سکوت خونه رو آزار دهنده تر می کرد چشم هام اشک می ریخت و دوریت شادی رو از قلبم جارو می کرد بارون شروع به باریدن کرد وسکوت هم مثل قلبم شکست اون لحظه بود که فهمیدم هر چیزی شکستنیه دیروز قلب من... فردا غرور تو... دوست داشتن مثل الاکلنگ می مونه! تا عشقش از بالا بودن لذت ببره . دلم يه لحظه ميخواد... كه يكي بپرسه چطوري؟ چقدر جالبه! تو لحظه هایی که داغونی ، فقط یه نفر میتونه آرومت کنه، اونم کسیه که ... داغونت کرده! روزگار نبودنش را برایم دیکته میکند، و نمره من باز صفر میشود.... انتظار را از کوچه های بن بست بیاموز که دل خوش به تماشای هیچ رهگذری نیستند چشم به راه آمدن کسی می نشینند که اگر بیاید ، ماندنی ست … ازم پرسيد: دوستم داري؟ گفتم آره... گفت چقدر؟ گفتم از اينجا تا خدا... اشك تو چشاش جمع شد و گفت: مگه الان نگفتي كه خدا از همه چيز به ما نزديك تره؟! چقدر سخته... باز به دیواری تکیه بدی که... همه وجودت له شده ... هر چقدر بیشتر می خواهمت ... دورتر میشوی... برگرد !قول میدهم دیگر دوستت نداشته باشم.
وقتی کسی تصمیم می گیره بره
حتی اگه نره هم
دیگه پیش تو نیست...
اونیکه عاشقتره همیشه خودشو پایین تر نگه می داره
بگم...خوبم...
بغلم كنه و بگه دروغ بسه...بگو چي شده؟؟
هنوز.....نبودنش را یاد نگرفته ام .
دلت بخواد سرتو
یه بار زیر آوار غرورش