پرنسس تاریکی
خوشبختی همان لحظه ایست که احساس می کنی خدا کنارت نشسته و تو به احترامش از گناه فاصله می گیری.
دوست داشتن همیشه گفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگاه ... از عجایب روزگار است ، آغوش همانی آرامت می کند که دلت را به درد آورده ... هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد است یا ... فراموش شدن ، دارم فراموش میکنم فراموش شدنم را... درونم غوغاست ساده میشکنم ، با یک تلنگر کوچک ، اینگونه نبودم ؛ شدم ... می شنوی ؟! دیگر صدای نفسم نمی آید ؛ به دار کشیده مرا بغض نبودنت ... . . . . مخاطب خاص دردهام در آغوشی مداوا شد که نمیدانستم ، وقتی ندارمش ... بزرگترین دردم می شود ... سلام به همگی . خوبید ؟ خوشید ؟ ببخشید اگه چند وقت آپ نکردم و ممنون به خاطر نظراتتون. عرضم به خدمتتون که کلاسمو نرفتم ( آخ اینقده کیف میده باور نمیکنی یه بار امتحان کن ) بعد هم اینکه گوشیم ش نداشت خاموش شد(لا لالا لا لالا) و من هم در کمال آرامش( نشستم اینجا واستون تایپ میکنم. دیگه چی بگم کلاس قبلی با چشمای خواب آلود و پف کرده رفتم .از اونجایی که صبحانه نخورده بودم کلاس هم گرم بود حالم داشت بد میشد... صبح که از خواب بیدار شدم از ته دل آرزو کردم دانشگاه تعطیل باشه (آرزو بر جوانان عیب نیست) مطلبم تو گوشیم بود که واستون بنویسم ولی دیگه نمیشه... فعلا بای بای
دوست داشتم بزنمش تو دیوار ولی جرات نکردم آخه مامانم گفته بود گوشیا گرون شده حواست به گوشیت باشه که برات حالاحالاها نمیخرم )
ولی نبود